سووشون و شاه پریون در کوچه دردار
همشهری آنلاین- سحر جعفریان عصر: توری چنان کوچک که از هر وَرَش، شاخههای بلند نارنج بیرون زده. زنانی بزککرده زبان در دهان میجنبانند و کِلهای ممتد میکشند و از سُرور، آوای لیلیلی سر میدهند. زنیاما آنسوتر، تبرِ تیزی راسفت دستگرفته و بُراق، نارنجِ عروسشده رابه قصدِ جان، غیظ میکند. تبر را چند روز پیش از این از شمشیرخانه انتهای کوچه خریده بود. همانجا که حالا بهوقت عروسی نارنج، عرق از هفتبندِ تَنِ شمشیرسازهایش که پای کورهای گُر گرفته چکش بر قطعه آهنهای گداخته و خوابانده روی سِندان میکوبند، شُره میکند. چشمِ بَد که دور میشود؛ نارنج هم دست از ناز برمیدارد و بار میدهد؛ نه یکی، نه صدتا که هزاران نارنجِ تُرش و شیرین از بَرَش طعم و عطر میگیرد. شُگونِ قصه بومی عروسی درخت نارنج که نَقلش را بسیاری از جمله «عادل یزدی»، درسخوانده فلسفه از افلاطون و آگوستین تا هِگِل و نیچه نیز شنیده هم نارنجستانهای شیراز را پُرپشت کرده و هم کوچه شمشیرگرهای نارنجستان قوام را که اینک بافتی تاریخیست و پاخور گردشگری یافته به اقبالی جهانی رساندهاست. گواهش هم لایک و کامنتهای میلیونیستکه از خاور دور تا ینگه دنیا بر عکسها و فیلمهای عادل که از یکی از روزهای سال۱۳۹۸ نقاشی، قصه و تاریخ را درهمآمیخت و به رنگهای اکریلیک بر دیوارهای کهنه کوچه شمشیرگرها کشید، تلنبار میشود.
وقتی کوچه دَردارِ شمشیرگرها، گالری شد
ناتورالیسم یا ماتریالیسم، پوچگرایی یا معناگرایی؛ فرقی نمیکند. فلسفه را با همه مکاتب فکریاش دوست دارد چون هر کدامشان زبان قصه دارند. حال آنکه فلسفه با «پرسش» آغاز میشود و قصه با «یکی بود یکی نبود…». از برای همین زبان قصه است که تاریخ را هم دوست دارد و گاهی با شیرازگردها تور میشد و میزد به دلِ بافتهای تاریخی از محلههای نارنجستان، سنایی و نواب تا شاهچراغ، بازار وکیل، حافظیه و باغ ارم و میان هر کداماز قصه شاه و رعیت گُل میگفتند و گُل میشنیدند. و هنر را هم چه نقاشی باشد و چه مجسمه و حجمسازی، دوست دارد که آنها نیز به تمامی قصهاند. از سرِ همین قصه است که حدود سال ۱۳۹۴ وقتی قصد کرد خانه بخرد این را از یکی از دوستانش به خاطر آورد: «تورِ گذر نارنجستان قوام یادته؟ یکی از کوچههای فرعی و بنبستش، کوچه دَردارِ شمشیرگرها بود…که یه کارگاه شمشیرسازی متروک وسطش جا داشت…همون که توش شمشیر سربازای دوران زندیه و کمی هم قاجار ساخته میشد…دلت اونجا نمونده؟ همون رو بخر و با هنر آبادش کن…»
کمی قصه، کمی رنگ اکریلیک و کمی دیوارِ تاریخی
شمشیرخانهمیان بافت تاریخی نارنجستان را که از فرسودگی رمقی به آجرهای آن و خانههای جنب و جوارش نماندهبود، خرید. چند اتاقش را با همسرِ همیشه همراه فرش انداخت برای زندگی و اتاقهای باقیمانده را به گالری و محل کارتبدیل کرد. «تو که این همه هنر داری، از قصه عروسی نارنج هم خبر داری!؟» این را مشرحیم، پیرمرد ۹۰ ساله همسایه یکبار که عادل به بهانه نفسچاق کردن از گالریاش بیرون آمده بود و سرکوچه قدم میزد از او پرسید. سوال مشرحیم بر حسرت بزرگ عادل علاوه شد؛ حسرتِ احیا نشدن هر آنچه که ارزش تاریخی دارد و آن ارزش میتواند دو دوتای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را چهار تا و چه بسا، بیشتر از چهار تا کند. خیلی زود و ناگهانی، دست به قلممو و سطل رنگهای اکریلیک بُرد و نخستین نقاشی بر دیوارهای کوچه که ۱۰ پلاک میانشان بنا شده را کشید؛ نقشِ ۲ اسبِ عاشق که وقتِ تصویرگریاش، اهالی کوچه با تعجب میپاییدند.
کلاغِ قصه سووشون به شهرِ شاه پریون رسید
نقاشیهای کوچه با تصویرگری قصه ذوالقرنین، عبور سیاوش از آتش (چهره معشوق)، عروسی درخت نارنج، برداشت آزاد از سووشون وخُرده روایتهای ایرانی ادامه پیدا میکند تا دیوار مقابل گالری یزدی که هزار و یک صورتک از شهرزاد قصهگو بر آن نصب شدهاست. و کوچه از این صورتکهای رنگ به رنگ است که به شهرت رسیده. در انتهای کوچه نیز تصویر چهره برخی اهالی با کمی طنز دیده میشود که به تیتراژ پایانی و تشکر از عوامل همراه شبیه است: «نیمدلبر (عادل یزدی)، همسرجان (همسر عادل یزدی)، دخترِ محلِ محلنذار، کدخدای شهرِ شاهپریون، آقای بختواکُن با ۲۰ درصد تخفیف، شربتخانم (همسایهای که با کمک عادل، کافه کوچه را راه انداخت)، پهلوون و قهرمون محل، کاسبِ سکهدار و …»از میانه راهِ تصویرگری دیوارهای کوچه، مسئولانی از شهرداری نیز همراه شدند؛ سرکوچه را نیمکتهای سنگی جای دادند و تابلوی «کوچه گالری» که حالا با نام عادل یزدی به ثبت ملی رسیده را نیز بر سر درِ آن کوبیدند.
جینگ و جینگ ساز میاد از بالای کوچه میاد
بعد از گردشگران ایرانی که روزانه تعدادشان به ۵۰ تا ۱۰۰ نفر میرسید پای گردشگران خارجی هم به این کوچه که مشابه دقیق ندارد، باز شد. به ویژه پس از وایرال شدن پستِ گردشگر مکزیکی که در برشمردن میرات تاریخی و دیدنی شیراز از کوچه گالری که گذری بین ارگ کریمخانی و بازاروکیل در زندیه و باغعمارت قوامالسلطنه در زمان قاجار است، یاد کرد. گردشگران میآیند و اغلب قریب به ۴۵ دقیقه در کوچه پُر نقاشی، روایت میشنوند و عکس یادگاری میگیرند. میانشان، تعداد خبرنگاران نیز کم نیست که لابهلای اخبار و گزارشهاشان تاریخ شیراز مرور میشود. بسیاری از گردشگران ایرانی با رسیدن برابر نقاشی عروسی درخت نارنج با ریتم زمزمه میکنند: «جینگ جینگ ساز میاد و از بالای شیراز میاد…شازده دوماد غمنخور، نومزدت با ناز میاد…» و گردشگران خارجی نیز با ضرب، پی ریتم آنها را میگیرند. عادل هر گاه از بازسازی و ترمیم تصویر روایتهای کوچه خسته میشود یاد آن گردشگر فرانسوی که سال گذشته راهی شیراز شده بود تا از نزدیک تصویر عروسی درخت نارنج را در کوچه ببیند، میافتد یا از خاطره فروردین و اردیبهشت پیش که روزانه بیش از ۳ هزار گردشگر سر از نشانی کوچهگالری درمیآوردند، جان میگیرد.
بیشتر بخوانید: آشنایی با موزه نارنجستان قوام – فارس