جشنواره چهل و سه سالهای که هنوز بزرگ نشده است
همشهری آنلاین: این جشنواره بزرگ نشده و کماکان در ایام طفولیت مشغول بازی است. مشکلات، کاستیها و ناراستیهای این پدیده ازلی و ابدی است؛ همچنان که گلایههای اهالی رسانه نیز هرسال تکرار میشود. جالب اینجاست که با تغییر مدیران سینمایی، گاهی رویکردها و نگاه مسلط بر گزینش فیلمها تغییر میکند، اما مشکلات بنیادی، محتوایی و اجرایی این جشنواره پابرجا میمانند. بسیاری از منتقدان دلسوز این رویداد از اصلاح آن ناامید شده و عطایش را به لقایش بخشیدهاند.
در نگاهی کلی به این دوره میتوان گفت که چیزی بود در مایههای سالهای اخیر؛ نه بیش و نه کم. فیلمهایی را تماشا کردیم که حاصل سیاستگذاری دولت قبل بود؛ هرچند دیگر ثابت شده که تغییر دولتها چندان توفیری ندارد و مشکلات اساسی سینمای ایران فرادولتی است. در این دوره نیز چند فیلم سازمانی دیدیم که نشاندهنده رویکرد سازمانها در حمایت از سوژههای مطلوبشان است. چند فیلم هم راجع به شهدای برجسته جنگ تحمیلی (مانند شهید علی هاشمی)، دانشمندان هستهای و قیام مردم آمل در برابر توطئه گروهکها در اوایل دهه ۶۰. چند فیلم کمدی زرد داشتیم در ردیف شبهکمدیهای پرفروش سالهای اخیر که بر کسی معلوم نشد چرا باید در بخش اصلی جشنواره باشند و البته بازگشت سینمای اجتماعی ایران و تغییر رویکرد و مدیریت کانون پرورش فکری در تولید فیلمهایی تأثیرگذار برای جریان اصلی.
بحران تولید، حیات نباتی و چرخه ناقص صنعت سینما در ایران حتی در این جشنواره بزکشده نیز خودش را نشان داد. از ۳۳فیلم پذیرفته شده در بخش سودای سیمرغ، ۱۵ عدد «فیلم اول» بودند(کهیکی پیش از آغاز فیلم فجر، از جشنواره کنار رفت). از فیلمسازان کهنهکار یا باتجربه نسلهای قبل فقط ابراهیم حاتمیکیا، رسول صدرعاملی و ابوالفضل جلیلی فیلم داشتند؛ یعنی بسیاری از فیلمسازان بزرگ این سینما یا کنار کشیدهاند یا به هر دلیل امکان کار نداشتهاند… مشکلات همیشگی فیلمها کماکان دیده میشود؛ بیتوجهی به درامپردازی و قصهگویی، کمبود فیلمنامه منسجم و درست و درمان، فقدان شخصیتپردازی و پایانبندی مناسب. بسیاری از فیلمها روی کاغذ شکست خورده و صرفاً ایدههای اولیهای بودهاند که نباید هزینههای گزاف صرف آنها میشده. فیلمهای سازمانی یا فاخر متعلق به جریان سینمای استراتژیک یا راهبردی متأسفانه با وجود صرف بودجههای درشت و میلیاردی چنگی به دل نزدند و اصول اولیه هنر-صنعت سینما را رعایت نکردند. بارها تحلیل و تأکید شده که برگزاری جشنواره فجر به این شکل به ضرر کلیت سینمای ایران است، اما گویی همهچیز دردوری باطل افتاده و کسی جرأت یا توانی برای توقف یا اصلاح این روال فرساینده ندارد.
در اجرا نیز میبینیم همان ناهماهنگیها و نبود برنامهریزی ادامه دارد. فیلمهای سانس ویژه در جدول اکران نمیآید و بهصورت شگفتانهای تا لحظه آخر باقی میماند! سالن اصلی برج میلاد بهعنوان سینمای اصحاب رسانه صدای مناسبی ندارد و داد اهالی رسانه در میآید. مدیر مرکز همایشهای برج میلاد میگوید که این سالن سقفش خیلی بلند است و برای همایش ساخته شده نه نمایش فیلم. خب! چه اصراری است که کاخ جشنواره در برج میلاد باشد؛ مکانی دور و پرت از مرکز شهر و میان بزرگراهها که اگر کسی خودروی شخصی نداشته باشد واقعاً باید به زحمت خودش را به آنجا برساند. نحوه پذیرایی، جیرهبندی روزانه چای و نسکافه، حامیان رنگارنگ جشنواره و انواع آبمیوه و سوسیس و کالباس اهدایی و کیفیت پایین غذا و… کماکان حاشیههایی رقم زدند؛ البته حواشی جشنواره از پوستر باسمهای جشنواره شروع شد و با تقلید صدای خسرو شکیبایی با هوش مصنوعی ادامه پیدا کرد. تعداد فیلمها کماکان زیاد است، بهطوری که اگر اهالی رسانه بخواهند همه فیلمها را تماشا کنند باید ۵ سانس فشرده را تحمل کنند. همه برای کارهای خود توجیه دارند. هیأت انتخاب میگوید: آییننامه ما را ملزم کرده است ۳۳فیلم داشته باشیم. خلاصه جشنواره فیلم فجر در شکل فعلی بسیاری از ضربالمثلها و حکایات مشهور ایرانی را به ذهن میآورد؛ از آش کشک خاله گرفته تا آن دیالوگ معروف مظفرالدینشاه در فیلم کمالالملک علی حاتمی: «همهچیزمان باید به همهچیزمان بیاید!»