نگاه فئودالیستی مانع سرمایهگذاری و توسعه میشود / ثروت داریم، اما سرمایه نداریم
سرمایهگذاری یکی از عوامل کلیدی برای رشد و توسعه اقتصادی هر کشور است، اما در جامعه ایران، چالشهای متعددی از نظر فرهنگی، اقتصادی و ساختاری مانع از تحقق این هدف کلان و استراتژیک شدهاند. از تعریف نادرست مفاهیم اساسی مانند دارایی، ثروت و سرمایه گرفته تا نبود امنیت سرمایهگذاری و محدودیتهای بازار، همه دست به دست هم دادهاند تا مسیر سرمایهگذاری و رشد اقتصادی را در کشور دشوار کنند.
موضوع سرمایهگذاری و چالشهای آن در جامعه یکی از مباحث حیاتی و پیچیده در حوزه اقتصاد است که ارتباط مستقیمی با رشد و توسعه اقتصادی کشورها دارد. در جامعه ما مشکلات فرهنگی، ساختاری و اقتصادی متعددی وجود دارند که باعث شدهاند مفاهیم پایهای مانند دارایی، ثروت و سرمایه به درستی درک و تعریف نشوند. این مسأله نه تنها بر ذهنیت مردم، بلکه بر نحوه تعامل سرمایهگذاران و کارآفرینان با بازار و اقتصاد کشور نیز تاثیرگذار است.
خبرنگار ایسنا درباره بررسی ریشههای تاریخی و فرهنگی چالشهای سرمایهگذاری در کشور و راهکارهای قابل اجرا برای بهبود وضعیت سرمایهگذاری در ایران، با علی صفر نورالله، فعال اقتصادی، کارآفرین و عضو هیئت رئیسه اتاق بازرگانی اصفهان گفتوگو کرده که متن آن را در ادامه میخوانید:
امروز چه تصویر واقعگرایانهای از وضعیت سرمایهگذاری در جامعه وجود دارد؟
بهطور کلی، به جای «سرمایه» میتوان از واژه «دارایی» استفاده کرد که به سه بخش تقسیم میشود؛ ثروت، دارایی و سرمایه. دارایی به آن چیزی گفته میشود که شما در اختیار دارید، اما از آن استفاده نمیکنید و به نوعی مسکوت مانده است، بهطور مثال خانهای که در آن زندگی میکنید، اما ثروت به مواردی اطلاق میشود که اصلاً نمیتوانیم در آنها دخل و تصرفی داشته باشیم، مثل نفت و سایر منابع طبیعی. بهعنوان مثال، شما اگر نفت در اختیار داشته باشد، میتوانید فرد بسیار ثروتمندی باشید.
سرمایه نیز به آن دارایی گفته میشود که به جریان میافتد، با آن کار میکنید، از منافع آن استفاده میکنید و مسئولیتهای اجتماعی خود را انجام میدهید. بنابراین یک سرمایهدار یا کسی که میخواهد درآمد داشته باشد و مسئولیت اجتماعی خود را انجام دهد، نیاز دارد که در یک محیط امن فعالیت کند، حمایت شود و سرمایهاش نیز به نحوی به کار گرفته شود که برای آن منافع اقتصادی و اجتماعی داشته باشد، اینطور نیست که سرمایهدار همیشه فقط دنبال پول باشد تا درآمد بیشتری به دست آورد.
چالشها و موانع فعلی در حوزه سرمایهگذاری چیست؟
چالشهای فعلی سرمایهگذاری بیشتر ماهیت و ریشه فرهنگی دارد، چون ما همیشه ثروت، دارایی و سرمایه را خلط کردهایم، از دوره قاجار به بعد، همواره دارایی دوست و داراییمحور بوده و به نوعی فئودالیسم هستیم، چون فقط دوست داریم پولمان را به داراییهایی محدود همچون باغ، خانه و … تبدیل کنیم، در صورتی که دارایی باید ارزآور و درآمدزا باشد تا بشود آن را سرمایه دانست. سرمایهدار کسی است که از این راه رفته باشد، کسی که بهطور مثال ملک و یا ۱۰۰ خانه دارد، سرمایهدار نیست، بلکه چنین شخصی فقط دارایی دارد، اما سرمایه باید ارزش افزوده ایجاد کند، باید دید چقدر برای مملکت ارزآوری دارد، اینکه از قبل آن چقدر نیرو به کار گرفته میشود.
پس چالش اصلی ما، چالش اجتماعی و فرهنگی است که این هم ریشه تاریخی در افکار عمومی دارد و اگر این مسئله حل نشود، مشکلات بسیاری پیش رو خواهیم داشت. در واقع باید باید بپذیریم که نباید به هر کسی به صرف اینکه چند نفر را استخدام کرده، کارآفرین بگوییم.
به نظر شما چه عامل و ذهنیتی باعث شده که چنین رویکرد و ذهنیتی شکل بگیرد؟
به دلیل اینکه ما یک جامعه فئودالی بودهایم و هنوز هم این تفکر فئودالی در بین ما وجود دارد، نگاه فئودالی یعنی اینکه ما چقدر دارایی داریم و همیشه به فکر این هستیم چگونه این دارایی برای ما میتواند منفعت بیشتری کسب کند. درست است صنعت به کشور ما وارد شد و امروز یک کشور صنعتی هستیم، اما فرهنگ صنعتی شدن را نداریم و در این زمینه و از نظر فرهنگی عقب افتادگیهایی داریم. شما وقتی به جامعه نگاه میکنید، میبینید معمولا آدمها براساس داراییهایشان سنجیده میشوند. امروز ۹۰ درصد دارایی مملکت ما، دارایی انباشته شده است و تنها ۱۰ درصد آن گردش مالی دارد و این فاجعه است.
یعنی شما عامل اصلی چنین وضعیتی را نگاه فئودالی میدانید؟
من از دید فرهنگی به این موضوع نگاه کردم. بهطور مثال کسی که دارایی دارد، همیشه فکر میکند میتواند عاقبت خوبی هم داشته باشد، البته این ذهنیت به مرور تغییر پیدا کرده و خواهد کرد و من به چنین تغییر رویکردی خوشبین هستم. در واقع مجبوریم که چنین نگاهی داشته باشیم. این نوع نگاه فئودالی و ثروت و دارایمحور، در زمانهای مختلف بر جامعه حاکم بوده است. یعنی حتی در نگاه حکام قبلی چنین نگاهی وجود داشته است. به همین دلیل این فرهنگ هنوز جا نیفتاده که سرمایه داشتن، رشد سرمایه، ایجاد سرمایه، پرورش کارآفرین و استفاده از سرمایه، سبب رشد و توسعه میشود. اکنون میگوییم که ما یک کشور فوقالعاده ثروتمند هستیم، اما واقعیت امر این است که ما ثروت داریم، اما سرمایه نداریم. این پیشفرض و چنین نگاهی در پس جامعه وجود داشته و دارد.
در واقع معتقدید همین نگاه و پیشفرض نیز به نوعی مانع توسعه میشود؟
دقیقا؛ ببینید من سرمایهدار شاید در وهله اول از اینکه مثلا ارز گران شده است، خوشحال شوم، نه اینکه سرمایهام زیاد شود، بلک شکست هم میخورم، اما بهعنوان سرمایهدار خوشحال هستم چون دارایی برای من دیگر آن صرفه اقتصادی را ندارد مه بخواهم آن را مسکوت بگذارم. چرا خوشحال هستم؟ چون باید داراییها را کمکم به سرمایه تبدیل کرد. حتی تورم میتواند به نوعی به سرمایهگذارای کمک کند، چون تورم ارزش دارایی و ارزش دلاری را میشکند، این شرایط منِ نوعی را ترغیب میکند که از مسکوت کردن ثروتم جلوگیری کنم. بنابراین این دیدگاه فرهنگی مانع توسعه میشود. لازمه توسعه این است که من اول سرمایه جامعه را بشناسم که شامل سرمایههای مادی، معنوی، انسانی، طبیعی، فرهنگی و … است. در وهله دوم باید آمایش سرزمین را بشناسم، اما نگاه فئودالی مانع این رویکرد است. دیدگاه فئودالی میگوید هر طور شده باید درآمد کسب کرد، هرچند به قیمت تولید ماشینهای بیکیفیت و آلودگی هوا منتج شود، بنابراین برخی از ناامنیهای اجتماعی و سرمایهگذاری، ریشه در این عوامل و چنین ذهنیتهایی دارد و تا زمانی که این ریشهها را شناسایی نکنیم و به دنبال حل آنها نباشیم، راه به جایی نخواهیم برد.
ما برای توسعه پایدار فکر نمیکنیم، چون همه قدرت خودمان را در یکسری دارایی و ثروت محدود میبینیم. بهطور مثال وقتی رئیس جمهور اسبق ما میبیند نفت ۱۱۰ دلار شده، فوری خود را ثروتمندترین و سرمایهدارترین آدم دنیا میداند، اما امروز باید دید آن ۶۰۰ میلیارد دلار نفتی که فروخته شد چقدر توسعه ایجاد کرد؟ چقدر سرمایه برای ما به همراه داشت؟
در واقع بهنوعی ما هنوز ذهنیت مدونی از سرمایه و سرمایهگذاری نداریم؟
بله، ذهنیت سرمایهگذاری نداریم، در صورتی که یک سرمایهگذاری هدفمند، نیاز به ذهنیت کاملاً برنامهریزی شده و مبتنی بر فراهم بودن زیرساختها دارد که البته این هم انجام نشده است. تا زمانی که صادرت را اصل ندانیم، ارتباطهای درست سیاسی وجود نداشته باشد، سرمایهگذاری و توسعه نیز شکل نمیگیرد.
در کشورهای صنعتی، هیچ کسی سرمایه خود را خفه و یا راکد نمیکند، بلکه هرچه پسانداز دارند، آن را در کارهایی صرف میکنند که در نهایت درآمد روزانه داشته باشد. درآمد روزانه هم صرفاً خانه، ملک و … نیست، نه اینکه نباشد، اما نه بهگونهای که همه به دنبال این نوع دارارییها باشند، بنابراین در این کشورها، سرمایه خودش را نشان میدهد و زمانی که نقش خود را نشان میدهد، امنیت میخواهد، وقتی که تولید ایجاد میشود، بازار میخواهد، وقتی بازار میخواهد، یعنی باید مسائل سیاسی و روابط جهانی را حل کرد، زیرا بدون حل مسائل جهانی نمیتوان بازار داشت. چون بازار داخلی هر کشوری، کوچک و محدود است. بنابراین برای برای رشد سرمایهگذاری و توسعه باید به سمت بازار جهانی پیش رفت. باید به بازارهای جهانی متصل شد، در حقیقت باید به هشت میلیارد آدم دنیا متصل شویم و دنبال فروش و رقابت بیشتر باشیم.
وقتی که بازار کوچک و محدود باشد، نباید انتظار سرمایهگذاری داشت. اکنون ۱۵۰ میلیارد دلار طلا و حدود ۶۷ میلیارد دلار ارز نزد مردم است و جالب اینکه اقتصاد خانواده بزرگتر از اقتصاد بانک است. چرا این اتفاق افتاده، چون فرهنگ سرمایهگذاری شکل نگرفته و این باعث شده جلوی صادرات و بازار گرفته شود.
چه عواملی میتواند سیاستگذاران و کنشگران اقتصادی را با سرعت بیشتری به این سمت سوق دهد؟
دو عامل تورم و رونق اقتصادی میتواند تاثیرگذار باشد، البته با اینکه فقیر، فقیرتر و ثروتمند، ثروتمندتر میشود، اما موجب میشود کشور به سمت تولید برود. در حقیقت عاملی که میتواند ما را به سرمایهگذاری و سرمایهداری سوق دهد و کمکمان کند، این است که هر شخص بتواند بازار داشته باشد، بتواند رقابت کند، بتواند ایدههایی که دارد به نتیجه برساند و برای تمام این موارد باید روابط با افراد دیگر و روابط بینالملل درست شود، باید از دیدگاه فئودالیسم کوتاه بیاییم و از این رویکرد و پیله خارج شویم. در این صورت، اقتصاد بهعنوان یک اصل شناخته میشود، اما نه اقتصاد داراییمحور، بلکه اقتصادپویشمحور.
میتوان گفت اقتصاد ما همیشه اقتصاد داراییمحور بوده است؟
بله، اگر صنایع را در شهرکهای صنعتی نگاه کنیم، بسیار جالب است. من با برخی فعالان اقتصادی راجع به خرید و گسترش زمین که صحبت میکنم میگویند در آینده زمین افزایش قیمت پیدا میکند، در صورتی که تولیدکننده هستند و نه زمینخوار، اما این زمین باید در مکانهایی همچون چهارباغ باشد که با افزایش قیمت چند هزار برابر شود، نه در شهرک صنعتی که زمینه اقتصادی را برای دیگران سختتر میکند و موجب آسیب به اقتصاد، سرمایه در گردش و تغییر دادن نگرشها میشود. اگر ما توسعه پایدار میخواهیم باید روی این مسائل کار کنیم.
سرمایهگذاری که اطلاعی از شرایط سرمایهگذاری در حوزه موردنظر ندارد، چگونه میتواند سرمایهگذاری کند؟ من هر موقع بخواهم کاری کنم یک سناریو مینویسم. تنها کشوری هستیم که ۱۰۰ درصد در نبود قطعیت به سر میبریم، یعنی نمیتوان پنج دقیقه بعد را پیشبینی کرد و این خود، یک چالش اساسی و حیاتی برای سرمایهگذار است و اگر این مسائل حل نشود، نمیتوان به فکر سرمایهگذاری بود، چون هر شخصی به این فکر میافتد که همچنان به خرید دلار و سکه ادامه دهد و از طرفی تورم است که یکدیگر را تشدید میکنند.
این چالش اصلی ما است، از دیگر چالشها موضوع روابط بینالملل است، در صورتی که اصلیترین چالش بد بودن فرهنگ ماست. این تفکر که بانک باید حتما در سرمایهگذاری حضور داشته باشد، اشتباه است، بانک هم یک فعال اقتصادی است که میتواند کمک کند، اما باید بپذیریم که شریک و سرمایهگذار داشته باشیم، زیرا پس از قاجار یک رانتی وجود داشته به نام رانت نفت و دولت و ملت نیز از این رانت استفاده کردهاند و افراد با استفاده از رانت، بهعنوان فعال اقتصادی شناخته میشوند، اما اکنون با افزایش تورم، آن افراد سرمایهدار و سرمایهگذار واقعی نیستند، امروز چالش این است که سرمایهگذار خوبی نیستیم و توهم داریم که سرمایهگذاریم و واقعاً تبحر لازم را نداریم و به همین دلیل است که اغلب آدمهایی که میبینید فعالیتهای اقتصادی را آغاز میکنند، پس از مدتی شکست میخورند، خب این دیدگاه آن سمت مرز است، زیرا کسی که با رانت پیش رفته، تاکنون مالیاتی پرداخت نکرده است.
ارزیابی شما از همراهی و همسویی دولتها با سرمایهگذاران چیست؟
الان هزینههای دولت بسیار زیاد است که نمیتواند به فکر فراهم کردن زیرساختها برای سرمایهگذاران باشد. از طرفی دولت رقیب سرمایهگذار است؛ به دلیل اینکه اولا ۸۰ درصد اقتصاد دست دولت است و قدرتش نیز متکی به نفت و رانت است و برای آن بهرهگیری، بهرهوری و یا سود و زیان هم مطرح نیست. تا الان برای کدام شرکت دولتی مشخص شده که چه میزان سود و زیان داشته است؟ همه فقط یک اظهارنامه دارند برای اینکه بگویند ما بسیار کارکردهایم. دولت حدود ۵ میلیون کارمند دارد، بیش از سه میلیون هم بازنشسته هستند که باید حقوق آنها را پرداخت کند. ۷۵ درصد بودجه دولت، صرف هزینههای روزمره دولت شامل حقوق، پاداش، حقوق بازنشستگان، بیمه و … میشود. ۵۲ درصد آن فقط حقوق است. بنابراین چنین دولت فربهای چطوری میتواند زیرساخت برای سرمایهگذاری ایجاد کند؟!
پس در این شرایط سرمایهگذاری چگونه نهادینه میشود؟
اولا دولت باید کوچک شود، دوم برای سرمایهگذاری باید فرهنگسازی کرد. ما باید بپذیریم که جزء کوچکی از دهکده جهانی هستیم و بدون ارتباط با دهکده جهانی نمیتوانیم زندگی کنیم. بنابراین باید بازیگر جامعه جهانی باشیم. باید بپذیریم سرمایه با دارایی بسیار متفاوت است، ما کشور ثروتمند نیستیم، بلکه یک کشور بسیار فقیر هستیم، چراکه ثروت در دانش، در بازدهی، در سرمایه در بهرهوری و در راه پیدا کردن به بازارهای جهانی است، نه صرف داشتن نفت و گاز. کوچک شدن دولت موضوعی است که در طی سالها بسیار درباره آن گفته شده و هیچ وقت هم اتفاق نیفتاده است. در هر صورت باید مطالبهگری و فرهنگسازی کرد. اکنون تکنولوژی نسل پنجم در راه است و برای دوام آوردن ناچار هستیم از تکنولوژی نسل پنجم استفاد کنیم.
انتهای پیام